دیدگاه‌های سید حسین نصر درباره‌ی علم
 
چکیده:
سید حسین نصر، از پیشروان سنت‌گرایی دینی، معتقد است که جهان اسلام به علم اسلامی نیاز دارد، یعنی آن نوع دانش‌ورزی که بر اساس مبانی و اعتقادات اسلامی بنا شده باشد. نویسنده معتقد است که نصر، چشم خود را بر همه‌ی اکتشافات علمی چند قرن اخیر می‌بندد فقط به بهانه‌ی این که اسلامی نیستند، چند قرن به عقب می‌رود و از منظر تاریخی علمای و حکامی اسلامی به جهان می‌نگرد.
 
تعداد کلمات: 1648 کلمه / تخمین زمان مطالعه:  8 دقیقه

 
نویسنده: محمد رضا توکلی صابری
 
هرچه دامنه‌ی بحث در مورد اسلام و علم گسترده‌تر شده و هرچه زمان بیشتری برای این موضوع صرف شده، بحث‌ها پیچیده‌تر شده است، به ویژه وقتی که اندیشمندان مسلمان علاوه بر عربی، به زبان‌های اروپایی آشنایی و به منابع غربی نیز دسترسی داشته‌اند و به طور مستقیم از آن‌ها استفاده کرده‌اند.
 
دکتر نصر یکی از کسانی است که کتب و مقالات متعددی در زمینه‌ی تاریخ و فلسفه علم در اسلام نوشته است. دیدگاه ایشان بسیار متفاوت است با مسلمانان لیبرال و مدرنیستی که سعی دارند اثبات کنند علوم نوین یا دانش‌ورزی با اسلام تضادی ندارد. دکتر نصر همانند ضیاءالدین سردار نویسنده‌ی مسلمان پاکستانی از گروه کسانی است که معتقد است که جهان اسلام به علم اسلامی نیاز دارد، یعنی آن نوع دانش‌ورزی که بر اساس مبانی و اعتقادات اسلامی بنا شده باشد. برخلاف آقای مطهری که تعریف علم را شامل علوم تجربی نوین هم می‌کرد، دکتر نصر به کلی علوم تجربی را مجزا از تعریف علم می‌داند و حتی طلب آن را غیراسلامی می‌داند و آن را نکوهش می‌کند. دکتر نصر در مقاله‌ی «اسلام و علم» می‌گوید:
بسیاری از مسلمانان سعی کرده‌اند نشان دهند که اسلام برخلاف مسیحیت با علم تضادی ندارد، اما آن چه منظور آن‌ها بوده علم به معنای معرفت و علوم سنتی است نه علوم جدید. در مقابله‌ی اسلام با دنیای جدید، احترام و شناسایی اسلام برای معرفت به طور عام نیست که مورد سؤال است، بلکه نوع یا انواع معرفتی است که می‌توانند یا نمی‌توانند با دیدگاه اسلامی سازگاری و همگامی داشته باشند. اساس وحی بر قرآن و حدیث است که مشخص می‌کند چه نوع معرفتی محور و مرکز معرفت الهی (یعنی ذات، اسماء و صفات الهی) و نیز اثر و عمل الهی است که خلقت خداوند را شامل می‌شود. این معرفت سنتی از خلقت خداوند در پرتو خرد الهی و با اتکای خلقت بر خالق ملاحظه می‌شود و بر مبنای خلقت به عنوان واقعیت مستقل از هستی‌شناسی قرار ندارد.

بیشتر بخوانید:   جستاری کوتاه درباره رابطه علم و دین

مسلمانان نیز یک سلسله معرفت سیستماتیک و سازمان یافته تولید کردند که می‌توان آن‌ها را همانند علوم نوین یا دانش‌ورزی (science) دانست. اما این معرفت، برخلاف علوم جدید هرگز تضادی با اسلام نداشت، طلاب جوانی که در مدارس اسلامی درس می‌خواندند با خواندن جبر خیام یا کیمیای جابربن حیان همانند دانشجویان امروزی که با خواندن ریاضیات یا شیمی تکالیف مذهبی خود را ترک می‌کنند نماز خود را ترک نکردند. لاوازیه دیگر ادامه‌ی پیوسته کارهای جابربن حیان نیست. چیز بسیار مهمی علوم نوین امروز را از علوم سنتی پیشین جدا می‌سازد، و این «چیز» در مرکز مسئله‌ی مقابله‌ی اسلام و علوم نوین قرار دارد. تا وقتی که این «چیز» یا عواملی که علوم نوین را از علوم سنتی مجزا می‌کند مشخص و شناخته نشود هیچ امیدی به حل تهدید و چالش ناشی از علوم جدید برای علوم سنتی و جهان بینی اسلامی نیست. هرقدر هم وجود این مسئله انکار شود و گفته شود که اسلام با علم موافق است، از گسترش این علوم دنیوی، که اساسش بر فراموشی خداوند قرار دارد، و فرسایش پایه‌های بنای ایمان اسلامی جلوگیری نمی‌کند.
 
یکی از مهم‌ترین مشخصات علم و فلسفه‌ی جدید دنیوی بودن آن‌هاست و جدایی آن‌ها از هرچه که جنبه‌ی قداست دارد. یک دانش‌ورز خداشناس یا خدانشناس، شکاک یا مؤمن، موحد یا مادی، هنگام پژوهش طبیعت باید اعتقادات خود را از علم خود جدا کند و آن‌ها را طلاق دهد. مسلمانان، هر اعتقاد شخصی که داشته باشند، نمی‌توانند مانع تخلیه‌ی جهان فکری اسلامی ناشی از فعالیت علمی خود به عنوان یک دانشورز (scientist) شوند مگر این که از زمان رنسانس به خود گرفته جدا شود و با سطح عالی‌‍تری از معرفت پیوند یابد. علوم نوین یا دانش‌ورزی با اتکای کامل بر خرد انسان در مقام عالی‌ترین ابزار کسب معرفت و تأکید بر حواس انسان همچون معیار نهایی تمیز بین واقعیت و خطا، بسیار انسان‌مدار است. علم اسلامی واقعی باید بر اساس عقل و خرد الهی باشد تا خرد انسانی. این علم به هیچ وجه انسان‌مدار نیست و بر انسان در مقام قاضی نهایی و معیار چیزها متکی نیست بلکه بر خداوند اتکا دارد. از دیدگاه دیگری می‌توان گفت که این علم به انسان در مقام موجودی هبوط یافته متکی نیست بلکه به وجه خداگونه‌ی انسان و در مقام خلیفه الله فی الارض متکی است. هوش و خردی که انسان را به کسب معرفت قادر می‌سازد در فطرت انسان قرار دارد و محل آن در قلب است تا در مغز او.
 علم یا برای معرفت بیشتر خداوند و خلقت او آموخته می‌شد - که به کمال روح انسانی کمک می‌کرد- یا برای رفع نیازهای انسان بود مانند کشاورزی و پزشکی. در هر دو مورد هم نیازهای انسان مطرح بود یعنی یا نیاز روحی و معنوی او یا نیازهای جسمی و مادی او. اخلاقیات و علم در اسلام بر یک اصل مبتنی هستند. اساس اخلاق در اسلام شریعت است که در قرآن مجید و احادیث ریشه دارد. بنابراین در حیطه‌ی سنتی هیچ تضادی بین آن‌ها وجود ندارد. اسلام مطمئناً برای مشکلات جوامع اسلامی پاسخ فراهم می‌آورد، اما به این شرط که مردم علم و تکنولوژی نوین را همچون ضرورتی ناگزیر نپذیرند و به طور عملی تسلیم آن نشوند در حالی که به طور زبانی و لفظی از ارزش‌های آن دفاع می‌کنند  دانشمندان اسلامی آن قدر به تقدس و حفاظت طبیعت اهمیت می‌دادند که نخواستند بعضی تکنولوژی‌ها را مگر تا سر حد معینی پیش ببرند. تمدن اسلامی وسایل ساخت ماشین‌های پیچیده و امکان استفاده از آن‌ها برای حل مسائل روزمره جامعه‌ی مسلمین را داشت اما همانند چینی‌ها که باروت داشتند اما هیچ تفنگ را نساختند، مسلمانان گامی در جهت خلق تکنولوژی نا هماهنگ با محیط برنداشتند.
اسلام علمی را نمی‌پذیرد که می‌خواهد جهان را به شیوه‌ای توضیح دهد که گویی مستقل از واقعیت است و می‌خواهد معلول را بدون توسل به علت غایی، که همه جا هست و هیچ جا نیست، توضیح دهد. شاید هیچ یک از جنبه‌های دانش‌ورزی همانند نظریه‌ی تحول جانداران با تعلیمات اسلام ضدیت نداشته باشد. این نظریه دست خداوند را از محصول خلفت خود جدا ساخته است و حس شگفتی و رمز موجود در طبیعت را از آدمی گرفته است نظریه‌ی تحول و تکامل جانداران که استدلال‌های متافیزیکی و علمی زیادی در رد آن ارائه شده اکنون حالتی جزمی در زیست‌شناسی پیدا کرده است، اما اثر پژمرده کننده‌ای بر سایر معارف، از جمله الهیات، گذاشته است. در مسیحیّت به فیض الهی شخصی همچون تیلارد دو شاردن [Teilhard de Chardin، کشیش کاتالولیک، فیلسوف، زمین‌شناس، و دیرین‌شناس فرانسوی (1881-1955) که نظریه‌ی تکامل انواع را با کلام مسیحی سازگاری دارد داد و نشان داد که میسحیت هیچ تضادی با این نظریه ندارد] پیدا نشده است، اما بسیاری از مسلمانان معاصر، بویژه هندی و پاکستانی از تکامل اسلام و شریعت سخن می‌گویند و به نظریه‌ی تکامل به صورت حقیقتی اثبات شده می‌نگرند تا فرضیه. [در حالی که] انسان همیشه انسان بوده و اولین انسان یعنی آدم، اولین پیامبر بوده است،از حضرت [علی یا به روایتی حضرت صادق] می‌پرسند که پیش از حضرت آدم که بود؟ حضرت پاسخ می‌دهد: آدم. وقتی که پرسنده می‌پرسد پیش از این حضرت آدم چه کسی بود باز حضرت پاسخ می‌دهد: آدم. هر بار که پرسنده این پرسش را تکرار می‌کند حضرت می‌گوید: آدم. سپس حضرت توضیح می‌دهد که اگر تا روز قیامت هم این سؤال را بپرسی جواب خواهم داد: آدم.انسان همانند مرکز یک دایره است و هیچ گاه نمی‌تواند بخشی از مرکز دایره باشد و بعد به تدریج به مرکزیت دایره تکامل و تحول یابد. دیدگاه اسلامی این است که طبیعت انسان همان طور است که هست و هیچ جریان و فرایندی هرگز نمی‌تواند آن را تغییر دهد. منابع اسلامی همیشه از این حقیقت آگاه بوده‌اند که اشکال ساده حیات پیش از انسان روی زمین وجود داشته‌اند و حیوانات پیش از انسان و نباتات پیش از حیوانات بر زمین زیسته‌اند،  ولی هیچ گاه آن را به تکامل حیات تفسیر نکردند که عمل روح را بر اشکال مادی جهان نفی می‌کند. آموزش نظریه‌ی تحول جانداران به مسلمانان بدون انتقاد از آن و به صورت حقیقی علمی خطرناک و زیان‌بخش است. این نظریه مفهوم اسلام از انسان، رابطه‌ی معنوی و هماهنگی بین موجودات، و حضور و دخالت مداوم خداوند را در خلقت او به سخره می‌گیرد. پذیرش غیرانتقادی نظریه‌ی تکامل اعتقاد به مراحل عالی وجود و تغییرناپذیری اسلام را نابود می‌کند و منجر به سست شدن ایمان و ادعای «اصلاح» دین خداوند می‌شود. ادعایی که چیزی جز ناهنجاری‌های غول‌آسا در دین نخواهد شد.
 
یکی از جنبه‌های دیگر مخالفت دکتر نصر با علوم جدید تحول‌گری (reductionism) آن است. او می‌گوید: «اسلام تحول‌گری علوم و تقلیل آن‌ها را به شعبه‌های اختصاصی‌تر نمی‌تواند بپذیرد. زیرا این علوم متافیزیک را به روان‌شناسی، روان‌شناسی را به زیست‌شناسی، زیست‌شناسی را به شیمی و شیمی را به فیزیک تقلیل می‌دهند و بدون ترتیب تمام عناصر واقعیت را به پایین‌ترین سطح نمود یعنی حیطه‌ی فیزیکی می‌برند.»
 
جنبه‌ی دیگر مخالفت دکتر نصر با علوم جدید خانه‌بندی و حجره‌بندی (compartmentalization) بخش‌های مختلف علوم نوین است. زیرا به نظر ایشان در علوم سنتی اسلامی معرفت امری به هم پیوسته است:
اسلام نمی‌گذارد که یک شاخه‌ی درخت معرفت آن قدر رشد کند که هماهنگی و حتی زندگی آن درخت را به خطر بیندازد. علم از اخلاقیات جدا شده و با این که بسیاری از دانش‌ورزان به مسائل اخلاقی توجه دارند، اما کوشش علمی بی‌طرفانه‌ی آن‌ها گاهی در خدمت اهداف غیراخلاقی در می‌آید که آن‌ها هیچ کنترلی بر آن ندارند. این مسئله یکی از مهم‌ترین چالش‌های دانش‌ورزی برای اسلام است. در اسلام هیچ گاه معرفت به خاطر معرفت وجود نداشته است. علم یا برای معرفت بیشتر خداوند و خلقت او آموخته می‌شد - که به کمال روح انسانی کمک می‌کرد- یا برای رفع نیازهای انسان بود مانند کشاورزی و پزشکی. در هر دو مورد هم نیازهای انسان مطرح بود یعنی یا نیاز روحی و معنوی او یا نیازهای جسمی و مادی او. اخلاقیات و علم در اسلام بر یک اصل مبتنی هستند. اساس اخلاق در اسلام شریعت است که در قرآن مجید و احادیث ریشه دارد. بنابراین در حیطه‌ی سنتی هیچ تضادی بین آن‌ها وجود ندارد. اسلام مطمئناً برای مشکلات جوامع اسلامی پاسخ فراهم می‌آورد، اما به این شرط که مردم علم و تکنولوژی نوین را همچون ضرورتی ناگزیر نپذیرند و به طور عملی تسلیم آن نشوند در حالی که به طور زبانی و لفظی از ارزش‌های آن دفاع می‌کنند  دانشمندان اسلامی آن قدر به تقدس و حفاظت طبیعت اهمیت می‌دادند که نخواستند بعضی تکنولوژی‌ها را مگر تا سر حد معینی پیش ببرند. تمدن اسلامی وسایل ساخت ماشین‌های پیچیده و امکان استفاده از آن‌ها برای حل مسائل روزمره جامعه‌ی مسلمین را داشت اما همانند چینی‌ها که باروت داشتند اما هیچ تفنگ را نساختند، مسلمانان گامی در جهت خلق تکنولوژی نا هماهنگ با محیط برنداشتند.
 
ادامه دارد..

 منبع:
علم چیست؟ جستارهایی درباره‌ی فلسفه، پژوهش و آموزش علم، محمد رضا توکلی صابری، تهران، اختران، چاپ اول. (1397)

 بیشتر بخوانید:
 فلسفه علم چیست؟
 نگاهی به استدلال موافقان علم دینی
 معنا و دامنه ی علم هرمنویتیک